تفاوت رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی
زمانی که از اقتصاد و مسائل مرتبط با آن حرف میزنیم، با مفاهیمی روبهرو میشویم که شاید معنای درست آنها را ندانیم. رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی از همین دست مفاهیم هستند که معمولا یکسان تلقی میشوند و به جای یکدیگر به کار میروند. اما اگر با مفهوم این دو اصطلاح بیشتر آشنا شویم، درمییابیم که تفاوت رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی در چیست و چرا نباید این دو واژه را معادل یکدیگر دانست.
رشد اقتصادی، مفهومی کمی است در حالی که توسعه اقتصادی، مفهومی کیفی است. «رشد اقتصادی» به تعبیر ساده عبارت است از افزایش تولید کشور در یک سال خاص در مقایسه با مقدار آن در سال پایه. در سطح کلان، افزایش تولید ناخالص ملی(GNP) یا تولید ناخالص داخلی(GDP) در سال مورد نیاز، به نسبت مقدار آن در یک سال پایه، رشد اقتصادی محسوب میشود که باید برای دستیابی به عدد رشد واقعی، تغییر قیمتها(به خاطر تورم) و استهلاک تجهیزات و کالاهای سرمایهای را نیز از آن کسر کرد.
افزایش ثروت و رفاه مردم جامعه (و ریشه کنی فقر) و ایجاد اشتغال اهداف توسعه اقتصادی است که هر دو در راستای عدالت اجتماعی است. نگاه به توسعه اقتصادی در کشورهای پیشرفته و کشورهای توسعه نیافته متفاوت است. در کشورهای توسعه یافته، هدف اصلی افزایش رفاه و امکانات مردم است در حالی که در کشورهای عقب مانده، بیشتر ریشه کنی فقر و افزایش عدالت اجتماعی مدنظر است.
به بیان دیگر رشد اقتصادی فاکتوری است که میزان بازده و تولید یک کشور را نشان میدهد. اما توسعه اقتصادی به موارد دیگری نظیر سطح رفاه و کیفیت زندگی مردم مربوط است. از همین تعریف کوتاه میتوان تفاوت میان رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی را دریافت.
اما توسعه اقتصادی در سطح زندگی مردم یک جامعه نمود پیدا میکند. در سنجش کیفیت زندگی معمولا از شاخص توسعه انسانی (HDI) استفاده میشود. این شاخص یک مدل اقتصادی است که با در نظر گرفتن فاکتورهای شخصی که در رشد اقتصادی اهمیتی ندارند، سطح کیفی زندگی را اندازهگیری میکند. مواردی نظیر نرخ سواد، نرخ فقر یا امید به زندگی میتوانند در اندازهگیری این فاکتور کمککننده باشند.
رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی هم به لحاظ معنا و مفاهیم درونی، معیارها و اهداف با یکدیگر متفاوت هستند. هرچند این امکان وجود دارد که رشد و توسعه اقتصادی هر دو در یک برهه زمانی و همزمان به وقوع بپیوندند. مانند زمانهایی که هم شاهد افزایش کالاهای تجملی در جامعه هستیم و هم سطح آموزشی با رشد و افزایش مواجه است.
توسعه موجب افزایش استاندارد زندگی مردم میشود و این امر دستیابی به شغل و مسکن بهتر را در پی دارد. در بررسی رشد اقتصادی مسئلهای نظیر کاهش منابع طبیعی مورد توجه قرار نمیگیرد؛ امری که میتواند مسائلی نظیر آلودگی و بیماری را به دنبال داشته باشد. در سمت مقابل، این عوامل در بررسی توسعه اقتصادی بسیار حائز اهمیت هستند. چرا که به طور مستقیم با نیازهای انسانها و سطح و کیفیت زندگیشان سروکار دارند.
بنابراین :
توسعه اقتصادی عبارتست از رشد اقتصادی همراه با تغییرات بنیادین در اقتصاد و افزایش ظرفیتهای تولیدی اعم از ظرفیتهای فیزیکی، انسانی و اجتماعی. در توسعه اقتصادی، رشد کمی تولید حاصل خواهد شد اما در کنار آن، نهادهای اجتماعی نیز متحول خواهند شد.
رشد
در رشد اقتصادی متغیرها از نظر کمی مدنظر است، لذا رشد تغییرات کمی اقتصادی است و تغییرات کیفی را بیان نمیکند. پس به این ترتیب رشد چیزی نیست جز تغییرات (کمی) تولیدات ناخالص ملی (y∆) یعنی تغییرات نسبت به یک سال پایه خواهد بود؛ بنابراین تغییرات کمی اقتصادی در یک جامعه را رشد گویند.
توسعه
در توسعه اقتصادی متغیرها از نظر کیفی مدنظر است، لذا توسعه در واقع تغییرات کیفی یک جامعه را بیان میکند که تظاهر آن میتواند، در رشد تبلور یابد. به این ترتیب توسعه اقتصادی عبارت است از تغییرات کیفی در ساختار اقتصاد یک جامعه و آن دسته از تغییرات بنیادی که بر تولید ناخالص ملی اثر میگذارد. به این ترتیب دو لغت رشد و توسعه را با توجه به تعاریف بالا از یکدیگر تمیز میدهیم.
تشریح تفاوت رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی
یکی از نتایج مهم درتلاش برای تعریف توسعه این است که فرآیند توسعه مترادف با رشد اقتصادی نیست . ممکن است در کشوری تولید ناخالص ملی سرانه افزایش پیدا کرده باشد با این وجود نابرابری درآمدها بیشتر شده باشد ، فقرا فقیرتر شده باشند وسایر اهداف توسعه بدتر شده باشند.
چنین حالتی می تواند به عنوان رشد اقتصادی با توسعه منفی نامیده شود که درآن با وجود این که درآمد سرانه افزایش یافته است وضع اقتصادی توده مردم بدتر شده باشد وهیچ پیشرفتی درتغییر عادات و رفتار افراد ونهادها متناسب با آرمانهای مدرن گرائی به وجود نیامده باشد اما درکوتاه مدت(نه دربلند مدت) رشد اقتصادی منفی داشته باشد.
مثلا درجامعه ای که درحال تجدید ساختار درنهادهای اجتماعی ونهادهای سیاسی وروابط تولید ( مثلا اجرای اصلاحات ارضی) باشد که شرایط را برای توسعه جامعه درآینده فراهم می سازد ، اما درکوتاه مدت به علت ازبین رفتن نظام قبلی تولید وتوزیع ، هزینه آن توسعه کاهش محصول ناخالص ملی باشد.
"استریتن" چنین بحث کرده است : می توان بدون توسعه اقتصادی ، رشد اقتصادی داشت همچنین می توان توسعه بدون رشد اقتصادی داشت.
اما همه با استریتن ازاین نظر موافق نیستند . به طور مثال ، سنتیس به طور هوشمندانه ای چنین استدلال می کند: هر تفاوتی میان تئوریهای رشد و توسعه دربهترین حالت خود فقط برای مقاصد عملی می تواند قابل قبول باشد... با این وجود تفاوت علمی بین رشد وتوسعه وجود دارد. زیرا توسعه همیشه و درهمه جا دربرگیرنده یک ارتباط متقابل و دیالکتیک میان تغییرات کمی وکیفی ، انقلاب وتکامل است . و حتی اگر یک رشد صرفا کمی ومقداری درجای خاصی در زمان معینی درچارچوب ساختار یا سیستم موجود انجام شود نه فقط نتیجه تغییرات کیفی قبلی است بلکه بدون تردید راه جدیدی را برای توسعه باز می کند.
شناخت این مسئله که رشد اقتصادی به خودی خود وبه تنهائی وبه طور خودکار بدون بهبود در شرایط کیفی زندگی افراد جامعه منجر به تحقق اهداف معین و وسیعتر توسعه نمی شود قدم مهمی درتکامل علم توسعه اقتصادی دردوره پس از جنگ جهانی دوم بوده است . با این وجود تعاریف مجرد وآرمان گرایانه از توسعه که درادبیات توسعه اقتصادی عمومیت پیدا کرده است مشکلات نظری را به وجود آورده است که ضرورت دارد مفهوم توسعه را مجددا بررسی کرد. چهار نکته زیررا می توان با توجه به این تعاریف ذکر کرد:
1- اولا مفهوم توسعه که رایج شده است به یک دنیای آرمانی اشاره دارد که هم غیرتاریخی و هم غیر سیاسی است . غیر تاریخی است چون این ساختار ایده آل هرگز وجود نداشته است و غیرسیاسی است چون مفهوم توسعه به صورت تجریدی بدون اشاره وبی توجه به ساختار سیاسی ، اجتماعی ، نهادی خاصی تبیین می شود.
هدفهای توسعه که ازطرف اندیشمندانی چون سیرز ، استریتن ، میردال وسایرین بیان می شوند دارای اهمیت زیاد ویژه ای هستند اما این سئوال مطرح می شود که چارچوب اجتماعی ، سیاسی خاصی که موجب رسیدن به این اهداف می شود چه باید باشد؟به عبارتی توسعه درخلاء سیاسی رخ نمی دهد بلکه لازمه توسعه یک سازماندهی اجتماعی وسیاسی خاصی است که بتواند از نتایج نامطلوب رشد اقتصادی اجتناب کرده و جامعه را به سوی اهداف توسعه سوق دهد.
2- ثانیا مفهوم آرمانی توسعه موجب بدبینی درباره اقتصاد توسعه شده است . توسعه دربسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته بسیار متفاوت ازآن چیزی بوده که اقتصاددانان توسعه به ان امید داشته اند . عده ای این وضعیت را به عنوان بحرانی درعلم اقتصاد توسعه مطرح ساخته اند.
3- ثالثا یک گرایش مشخصی دراقتصاد توسعه هم در اقتصاد نئوکلاسیک وهم در اندیشه ساختارگرایان ومکتب وابستگی وجودداشته که معمولا توضیح تاریخی – تحلیلی علل توسعه را با سیاستهای توسعه مخلوط کرده اند . ما از اقتصاد دانان توسعه بیشتر شنیده ایم ((چه باید باشد)) اما درباره چگونگی وسیاستهائی که باید اتخاذ شوند کمترشنیده وخوانده ایم . لذا باید از درهم آمیختن آرزو و تمایل برای جهان بهتر با درک کاملتر از واقعیت اجتناب کرد.
4- رابعا، اقتصاد توسعه غالبا به نظر می رسد که براین فرض استوار می باشند که مشکلات ساختاری دراقتصاد جهان توسعه یافته (سرمایه داری) تا حدودی حل شده است ومشکل این قبیل کشورها فقط کسب رشد مستمر وخودکار درجامعه شان می باشد . به عبارت ساده تر کشورهای توسعه یافته امروزی برمسائل و مشکلات توسعه غلبه پیدا کرده اند . البته این موضوع روشن نیست درست باشد. زیرا هنوز بیکاری ، نابرابری، محرومیت وانواع مختلفی از عدم تعادل ساختاری ( درارتباط با ترازپرداختها ، صنعتی شدن و شهرنشینی ونظایر آن ) به وضوح دربسیاری از کشورهای توسعه یافته سرمایه داری وجود دارد . این مشکلات عمده ، ریشه در ساختار اقتصادی اجتماعی آن کشورها دارد که با توسعه ، حل نشده اند و آنها نتیجه الگوهای خاصی از توسعه هم در درون اقتصاد آن کشورها وهم در وسعت بیشتر دراقتصاد جهانی می باشد.
از نکات فوق دربیان مفهوم توسعه چه نتایجی می توان گرفت؟ مهمترین وعمده ترین نکته ای که می توان بر آن تاکید داشت این است که توسعه جریانی همواره خطی (دارای یک جهت) وساده نیست بلکه به جای آن توسعه جریانی است نا متعادل ، غیر مستمر ، غیر سازگار . توسعه جریانی دیالکتیکی است که درآن هر تغییری دراقتصاد به همراه خود مشکلات وتعدیلهای جدیدی را به وجود می آورد. توسعه فرآیندی غامض ومتضاد است . فرآیندی است توام با بحرانها و دردها ومشکلات به مانند زایش وتولد یک نوزاد که درعین حال برای آینده ، امیدهائی را محقق می سازد .
توسعه چیزی نیست که حکومتها ازبالا بخواهند بلکه چیزی است که دردرون جامعه باید بجوشد و نمو کند. تا آنجا که ممکن است هدفهای توسعه را باید تعریف ومعین ساخت ومعلوم کرد که آن هدفها در چارچوب کدامین ساختار اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی واجتماعی قابل تحقق ودسترسی می باشند.
زمان وقوع رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی
با توجه به شرایط موجود در جامعه، میتوان یکی از چندین تفاوت رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی را متوجه شد. معمولا رشد اقتصادی در شرایط زیر به وقوع میپیوندد:
- کشف ذخایر معدنی و فلزی جدید
- افزایش تعداد یا کیفیت نیروی کار (این امر میتواند از طریق شیوههایی نظیر تمرین و آموزش اتفاق بیفتد.)
- افزایش سرمایه، تجهیزات و ماشینآلات
- پیشرفت در فناوریهای موجود
اما توسعه اقتصادی در شرایط زیر ایجاد میشود:
- افزایش درآمد واقعی به ازای هر شخص- سرانه تولید ناخالص داخلی
- ارتقای سطح سواد و همچنین استانداردهای آموزشی
- افزایش کیفیت مسکن و سطح دسترسی به آن
- افزایش سطح استانداردهای محیطی
- افزایش شاخصهایی نظیر امید به زندگی
نتیجه گیری
در بیان تفاوت رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی میتوان گفت رشد اقتصادی به تغییرات کمّی مربوط است و در توسعه اقتصادی از منظر کیفی به متغیرها نگاه میشود. توسعه اقتصادی را میتوان رشد اقتصادی در کنار تغییرات بنیادی در اقتصاد دانست. تغییراتی که ظرفیتهای تولیدی همچون ظرفیتهای فیزیکی، انسانی و اجتماعی را به دنبال دارد. به منظور دستیابی به میزان واقعی رشد اقتصادی با تغییر قیمتهای ناشی از تورم و استهلاک تجهیزات و کالاهای سرمایهای را از تولید ناخالث داخلی یا ملی کسر کرد.
توسعه اقتصادی را میتوان تغییرات کیفی دانست که در ساختار یک جامعه رخ میدهد. این تغییرات کیفی میتوانند در سطح سواد، سطح بهداشت، امید به زندگی و سایر عواملی از این دست بروز پیدا کنند. در چنین شرایطی فقر نیز کاهش پیدا میکند و اگر این شرایط با کاهش نابرابری اتفاق افتد، نتایج مطلوبتری مشاهده خواهد شد.
منبع :
میزان
akhbarbourse.com